کد مطلب:5020 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:316

ابعاد انحراف قاسطين
مقاله
ابعاد انحراف و پديد آمدن جنگ صفين



رسول گرامي در زمان حيات خود به علي عليه السلام فرموده بود: «من به امر الهي با مشركين جنگيدم و شما هم بعد از من بايد با «ناكثين» و «قاسطين» و «مارقين» بجنگيد و در روايتي آمده است كه علي عليه السلام سئوال كرد يا رسول الله اينان كيانند؟ فرمود: آنان كساني هستند كه با وجود شهادت به توحي و نبوت من، با سنت و برنامه اسلامي من مخالفند و شما موظفيد با آنان بجنگيد. و آمده است كه امير مومنان (ع) به رسول الله (ص) عرض كرد: يا رسول الله شما فرموده ايد كه من به شهادت خواهم رسيد، مي خواهم از شما استدعا كنم كه دعا بفرمائيد خداوند زودتر به حيات من خاتمه دهد. و روايت شده است كه پيغمبر (ص) فرمود: اگر به زندگي تو زودتر خاتمه داده شود كيست كه با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد؟

اين سه كلمه از پيغمبر صلي الله عليه و آله است و تقريبا تمام آنهايي كه نهج البلاغه را شرح نموده اند و پيرامونش بحث كرده اند، از عامه و خاصه به اين احاديث اشاره كرده اند اما موضوع بحث بنده در ابعاد انحراف قاسطين است، و بايد عرض كنم كه مردم شام (قاسطين) در چند امر منحرف شدند كه موجب شد علي عليه السلام، طبق وظيفه اي كه پيغمبر گرامي صلي الله عليه و آله به عهده اش نهاده بود



[ صفحه 2]



با آنها بجنگد. در آغاز بحث از اموال و انحرافات قاسطين لازم است تذكر دهم كه ماده (قسط) به دو شكل متفاوت. هم در معناي جور و هم در معني عدل استعمال شده است، راغب در مفردات مي گويد:

(قسط الرجل اذا جار) اگر بگوئيم:(قسط الرجل) يعني اين مرد جور و ستم كرد و اگر بگوئيم 36 اقسط الرجل» يعني عدل، به عدل و داد عمل كرد، و دادگستري را مورد توجه قرار داد.

اما ابعادي كه اين مردم را اين قدر آلوده كرد متعدد است. اول اينكه بني اميه به پيامبر صلي الله عليه و آله ايمان نياوردند و هر جا دستشان مي رسيد ضربه مي زدند، كسي كه اولين بار در شام زمام را به دست گرفت معاويه بود بني اميه از اينكه معاويه قدرت را به دست گرفته بود باطنا خوشحال بودند. زيرا آنها همواره در اين انديشه بودند كه بتوانند حكومت را در دست بگيرند لكن حكومت بدون اسلام را. يعني مي خواستند اسلام لغو بشود، ولي معاويه باهوش و سياستمدار مي دانست كه اين كار عملي نيست زيرا اسلام در افكار عموم مرد ريشه دوانيده بود بنابراين وقتي دانست كه نمي تواند اسلام را حذف كنند با خود انديشيد كه بايد ظواهر اسلامي را در آن حدودي كه منافي با آمال و آرزوهاي شخصي و قومي نباشد حفظ كرد.

يعني اسلام باشد، جمعه باشد، جماعت باشد، سخنراني ديني باشد، ظواهر دين محفوظ باشد، اما آن فرهنگ عميق اسلام كه به مردم آزادي فكر و حق نظارت اجتماعي داد، نباشد. يعني مي خواست فرهنگ اسلام را بكوبد و ظواهري از اسلامرا زنده نگه دارد و همين كار را هم كرد.

مرحوم شيخ كليني رضوان الله تعالي عليه حديثي از امام صادق عليه السلام در مجلد دوم كافي آورده و در طي آن به اين انحراف بزرگ و اساسي كه از خطرناكترين ابعاد انحراف قاسطين است اشاره كرده و آن روايت اين است كه:

ان بني اميه اطلقوا للناس تعليم الايمان و لم يطلقوا تعليم الشرك لكي اذا حملوهم عليه لم يعرفوه [1] .

بني اميه و در راس آنها معاويه دستور داد كه تمام علماء ائمه جمعه، ائمه جماعات، معلمين، مدرسين، در منابر، در مساجد، در مدارس، براي كودكان،



[ صفحه 3]



نوجوانان، ميانسالان، و پيران و... حق دارند كه هر چه از خدا و ايمان مي خواهند بگويند. يعني واعظ مي تواند در بالاي منبر از خدا بگويد، علم خدا را بگويد، عظمت خدا را بگويد، مغفرت خدا را بگويد عفو خدا را بگويد، خلقت خدا را بگويد، احياء خدا را بگويد، اماته ي خدا را بگويد، ولي حق ندارد راجع به شرك صحبت كند. چرا؟ امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «لكي اذا حملوهم عليه لم يعرفوه» براي اينكه وقتي بني اميه خواستند مردم را به راه شرك سوق بدهند مردم ندانند اين شرك است، يعني جلوي فرهنگ اسلام را گرفتند.

معاويه مي گفت: اگر ما بخواهيم سلطه پيدا كنيم بايد آن دقائق حساس فرهنگ اسلام را از مردم بگيريم، آنگاه مردم برده خواهند شد، يعني همان كاري كه غربيها با مسلمانان كرده اند، در دوره طاغوت نماز بود، نمازگزار هم بود، مسجد بود، شاه هم امام جمعه داشت، نمازجمعه مي خواندند، اما فرهنگ اسلام لگدمال شد، مگر كسي قدرت داشت بگويد: «لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا» [2] و مگر كسي جرات داشت بگويد: «لاتتخذوا اليهود و النصاري اولياء» [3] هر چيزي كه منافي فرهنگ غرب بود بايد كوبيده مي شد. تا بتوانند با وجود اسم مسلماني، رسم ضد اسلام را اجرا كنند، معاو يه هم در آن و قت اين كار را كرد، اينها هم كه اكنون در بعضي از كشورها عمل مي كنند بر همين اساس است.

من در اينجا به مناسبت يك جمله اي به شما عرض كنم. همه مي دانند كه غربيها ندانسته اسمي بر روي انقلاب اسلامي گذارده اند كه عاليترين، زيباترين و بهترين اسمها براي معرفي انقلاب ايران است و آن اسم (بنيادگرايي) است. اين همان چيزي است كه ما مي گوئيم. من گمان مي كنم اگر يك ميليون تومان به ادباي فارسي زبان مي دادند كه يك جمله به اين كوتاهي و زيبائي براي معرفي انقلاب بگويند شايد متوجه نمي شدند، خود غربيها گفته اند. اسلام در خيلي جاها بود، اما ظاهرگرائي بود، سطح اسلام بود، عمق اسلام نبود، واقع اسلام نبود. بنابراين چون واقع گرايي نبود رضاخان را فرستاديم ايران را قبضه كرد، چهار تا مامور انگليسي فرستاديم هندوستان را قبضه كردند در مصر به دست سادات اقدام كرديم مصر را قبضه كرد، و... اما الان يك پيشوند درست شده به نام (بنيادگرايي) يعني اين انقلاب



[ صفحه 4]



ايران بساطي به وجود آورده كه اسلام را از ديدگاه واقعي و حقيقي و قرآني مي بينند و روي ديدگاه واقعي مستشاران آمريكايي را از ايران بيرون كردند واسطه اجانب را قطع نمودند اين عمل يعني بنيادگرايي قرآني.

به مسلمان مي گويند نماز مي خواني؟ مي گويد بلي، چرا؟ براي اينكه قرآن گفته: «اقيموالصلواه» روزه مي گيري؟ مي گويد بلي، چرا حج مي روي؟ زيرا قرآن گفته (و لله علي الناس حج البيت) چرا با اجانب مي جنگي تا اين پايه كه روز و شب ملت ايران فرياد مي زند «مرگ بر آمريكا»؟ مي گويد براي اينكه قرآن گفته (لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا) سلطه اجانب ممنوع، بيگانه نبايد بر مردم مسلمان حكومت كند.اين را مي گوئيم (بنياد گرايي) معاويه بنيادگرايي را به هم زد، بني اميه بنيادگرايي را به هم زدند امام صادق عليه السلام فرمود: شرك را نمي گفتند البته نه شرك در ذات را. در شرك ذات معاوه كار ندارد چنانكه با شرك صفات هم كاري ندارد، اما با شرك در افعال و (شرك در عبادت) كار دارد. شرك در عبادت در اسلام دو شاخه دارد، يك شاخه اين است كه مردم غير خدا نپرستند. (ما هذه التمايل التي انتم لها عاكفون) [4] يعني بت نباشد، اما شاخه دوم آن عبادت است، اگر يك انسان مسلكان كسي را بر غير رضاي خدا اطاعت كند. نسبت شرك به خدا آورده است.

رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمود: «من اطاع مخلوقا في غير الله فقد اشرك به» معاويه گفت اين ماده (شرك در عبادت) بايد از اسلام شسته شود. زيرا مي گفت من مي خواهم ديكتاتوري كنم و بايد هر چه من مي گويم مردم اطاعت كنند، اگر بخواهند اطاعت نكنند من نمي توانم آن طور كه مي خواهم عمل كنم، لذا گفت واعظين و مدرسين و محدثين حق ندارند در مجامع و مجالس از (شرك در اطاعت) بگويند و آن قدر در اين امر پافشاري كرد كه همان برنامه هم شد. يك نمونخه را ملاحظه كنيد. مسعودي در مروج الذهب نوشته كه وقتي معاويه با لشكريانش به طرف صفين مي رفتند روز چهارشنبه نماز جمعه خواند، خيلي عجيب است. خليفه اي كه مدعي خلافت اسلامي است روز چهارشنبه نماز جمعه خواند، صدهزار نظامي همه



[ صفحه 5]



اقتدا كردند يك نفر زنده آنجا نبود كه بگويد چه غلطي مي كني، كسي جرات نمي كرد، بنابراين قول امام صادق عليه السلام كه مي گفت: «لكي اذا حملوهم عليه لم يعرفوه» معني اش همين است يعني وقتي گفتند معاويه مي گويد كه روز چهارشنبه نماز جمعه بخوانيد مرد بگويند بله (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر) تمام اختيار با ايشان است. و بايد طبق دستورشان عمل كرد. اين معني آن است.

بنابراين اولين عامل انحراف مردم شام همين است كه اشاره شد، البته اين مطلب تفصيل مي خواهد و بحث دارد. لكن من بايد رعايت كنم تا بتوانم به چند عامل ديگر نيز اشاره كنم.

انحراف ديگر مردم شام و قاسطين اين بود كه معاويه آنچه آدم زنده در منطقه شام بود كشت. آدمهاي زنده يعني گاهي يك نفر آدم حي بيدار قوي ناطق صد هزار جمعيت را حركت مي دهد آنچه در گوشه و كنار علي عليه السلام آدمهاي آزاد تربيت كرده بود از قبيل حجر بن عدي، عمرو بن حمق و نظاير اينها، تمام اين آزادمردان بزرگوار را كشت مبادا در شامات و اطراف و حتي در كوفه، اينها در مغز مردم بذر توحيد بريزند و به مردم بگويند اين اعمال ضد اسلامي است و بايد با آن مبارزه كرد.

انحراف سوم سب علي بن ابي طالب عليه السلام بود يك روز يكي از علماي بزرگ عامه آمده بود منزل ما، عده اي از علما و طلاب هم بودند، او هم با يكي از دوستانش بود و به تهران آمده بود براي درمان، معالجه كرده بود و مي خواست برود. البته ايراني بود. به من گفت: فلاني شما به مردم بگوئيد نسبت به بعضي از سحابه لعن نكنند، گفتم اين را به ما مي گوئيد؟ اولين كسي كه لعن را در مملكت اسلام پايه گذاري كرد معاويه بود معاويه به تمام مملكت بخش نامه كرد، در نمازهاي جمعه، در خطبه ها، در منابر علي بن ابي طالب را، اولين شاگرد پيامبر بزرگوار اسلام را لعن كنند، حتي من در تاريخي ديدم كه نوشته بود بعد از مرگ علي بن ابي طالب عليه السلام عبدالله بن عباس آمد به شام، معاويه اطلاع پيدا كرد كه عبدالله عباس به شام آمده است، او را طلبيد و كمي با او صحبت كرد و بعد گفت اي پسر عباس بيا برويم به خزانه بيت المال ما يك نگاه بكن. عبدالله بن عباس را حركت داد. مي خواست قدرتش را نشان بدهد، عبداله وارد خزانه شد شمشهاي طلا، شمشهاي نقره،



[ صفحه 6]



پارچه هاي قيمتي، دانه هاي گرانقيمت، سنگهاي عالي نشان داد. عبدالله بن عباس هم مردي قوي بود همه را نگاه كرد و بعد معاويه به عبدالله گفت يك چيزي ا اينها بردارد، گفت بر نمي دارم، گفت من به تو مي گويم بردار. اين شمش طلا و اين نقره و اين برليان. اين عقيق. هر چه اصرار كرد گفت خير، گشتند و گشتند تا به يك جبه پاره علي بن ابي طالب عليه السلام رسيدند. جبه وصله كرده اي بود و اين چطور شده بود دست معاويه آمده بود نمي دانم، عبدالله ديد معاويه خيلي اصرار مي كند، نگاه به جبه انداخت و گفت. اين يادگار علي (ع) است وصله كرده و پاره است من اين را برمي دارم، گفت بردار. اين چيزي نيست، يك چيز قيمتي بردار، گفت نه اين چون قيمتي ندارد برمي دارم، خلاصه چيزي برداري و با خودت از در بيرون ببري يا بايد از من خواهش بكني وگرنه دستور مي دهم همين جا توقيفت كنند، عبدالله گفت من نمي خواهم چيزي بردارم. معاويه مي خواست دوست علي بن ابي طالب عليه السلام را به فرومايگي معرفي كند، گفت پس يك حاجت بخواه. يك تقاضا كن. وقتي خيلي اصرار كرد. گفت: اي معاويه. علي (ع) از دنيا رفت حكومت هم به دست تو آمد، ديگر علي (ع) مزاحم تو نيست بگو كه ديگر علي (ع) را سب نكنند. اين خواهش من است همين كه عبدالله اين حرف را زد. معاويه دست عبدالله را رها كرد و گفت سب علي (ع) دين است. و دين بايد در مملكت بماند. اينها ابعاد انحراف قاسطين است.

جمله اي كه خيلي اهميت دارد خطابهاي نظامي علي بن ابي طالب عليه السلام است. موقعي كه مي خواهد در جنگ صفين فرمان حمله بدهد به سربازها گفت به هوش باشيد كه با چه كساني مي خواهيد بجنگيد. به جنگ چه كسي مي خواهيد برويد، آگاه باشيد، بيدار باشيد، اين جمله عظيم و بهت آوري است و راستي كه حيرت زا است. اميرالمومنين عليه السلام اين جمله را در حالتي به آن مردم گفت كه آنها را تشجيع مي كرد براي اينكه حمله كنند، فرمود: «فسيروا الي القاسطين» حمله كنيد به قاسطين «فهم اهم علينا من الخوارج» [5] .

خطر قاسطين براي اسلام از گروه خوارج بيشتر است. در اين روايت علي عليه السلام چند بعد از ابعاد انحراف قاسطين را آورده است. «سيروا الي قوم يقاتلونكم كيما يكونوا جبارين» [6] حمله كنيد به اين قوم براي اينكه



[ صفحه 7]



مي خواهند با شما بجنگند و براي اينكه مي خواهند جبار باشند. ديكتاتور باشند در مملكت اسلام و با قدرت اختناق حكومت كنند.

دوم «يتخذهم الناس اربابا [7] برويد اين نامردها را بكوبيد براي اينكه اينها مي خواهند ارباب مردم باشند و مردم خودشان را برده اينها بدانند. درست مثل انگليسي ها وقتي كه به هندوستان رفته بودند آن كشور پهناور كه الان پاكستان، هندوستان و بنگلادش است غير از منطقه كشمير. تمام در قبضه انگليسي هاي استعمارگر بود. ولي نمي خواستند بر مردم حكومت عادلانه داشته باشند. بلكه مي خواستند مالك مردم باشند. و لذا در آن زماني كه انگليسي ها در هندوستان بودند و آنجا مستعمره آنها بود به مردم هندوستان گفته بودند هر وقت يك انگليسي را در رهگذر ديديد و خواستيد صدا بزنيد نگوئيد (مستر) بلكه بگوييد (صاحب) تا اين انگليسي برگردد و به شما توجهي كند. به آنها درس مي دادند كه بايد ما را مالك خودتان بدانيد. شما قريب يك ميليارد جمعيت، بوده ايد، بنده ايد، غلام حلقه به گوش هستيد. اين عمل مربوط به عصر ما و قرن ماست، اما چهارده قرن قبل وقتي علي بن ابي طالب عليه السلام صحبت مي كند مي فرمايد حمله كنيد به قاسطين. مي فرمايد: «سيروا الي قوم يقاتلونكم كيما يكونوا جبارين» اين مورد اول. «يتخدهم الناس اربابا» يعني تمام ملت مسلمان، وقتي يك نفر از بني اميه را ببينند بگويند «صاحب» آنها را ارباب و مالك خودشان بدانند، سپس (و يتخذون عباد الله خولا) بني اميه مي خواهند مردم را بنده بگيرند و مال مردم را هم تصاحب كنند. چه بدبختي عظيمي بود. مي فرمايد: «و يتخذون عبادالله حولا و ما لهم دولا» [8] بعضي از ابعاد انحراف قاسطين اين چند مورد بود كه به اختصار اشاره كردم. در حال حاضر ملت اسلام در مقابل اجانب اين گرفتاري و ابتلاء را دارد. جريان حمله روسها به افغانستان، روسها مي خواهند چه كار بكنند همان كاري كه معاويه در مورد مردم كرد، اينها يعني معاويه هاي قرن بيستم مي خواهند با افغانها انجام دهند و در آنجا جباريت كنند. مي خواهند كه مردم برده و بنده آنها باشند و آنها ارباب و مالك بشوند، اموال مردم را هم خودشان ببرند و مردم را با ذلت فقر و بدبختي نگه بدارند. اين چيزي كه الان روسها مي خواهند همان است كه علي عليه السلام مي فرمايد: «سيروا



[ صفحه 8]



الي قوم يقاتلونكم كيما يكونوا جبارين. يتخذهم الناس اربابا» روسها مي خواهند افغانها آنان را ارباب و مالك بدانند. (و يتخذون عباد الله حولا» آنها مي جنگند كه مردم افغان را برده بگيرند. «ومالهم دولا» اموال را هم خودشان را هم خودشان در بين هم قطارانشان تقسيم كنند.

در لبنان چه خبر است؟ در آنجا هم وضع به همين صورت است. آمريكا چه مي خواهد؟ يهوديها و اسرائيل در آنجا چه مي خواهند؟ عناصر آلوده و ناپاك و گروههاي ساخته دست آمريكا از مردم شريف لبنان چه مي خواهند؟ تمام اين عناصر همان چيزي را مي خواهند كه علي بن ابي طالب عليه السلام درباره معاويه فرموده. در حقيقت اينها مي خواهند ارباب مردم باشند. و مردم آنها را آقاي خود بدانند. آنان اموال مردم را ببرند. زمامداران ظالم و خودفروخته به شدت عمل مي كنند. يعني به همان شدتي كه معاويه عمل مي كرد. امروز حسني مبارك مانند معاويه عمل مي كند. موقعي كه نفس دانشجويان به عنوان آزادي درآيد. دستگيري و زندان در پيش خواهد بود. زندان، شلاق و احيانا اعدا پشت پرده، اما آنها مشغول فعاليت خودشان هستند. اميدواريم اين موج انقلاب اسلامي روز به روز بهتر و بيشتر صادر شود تا زنده دلان كشورهاي اسلامي بر ضد استعمارگران و استثمارگران قيام كنند. چهار كلمه است كه مسلمانها بايد ياد بگيرند و با كساني كه اين چهار ادعا را دارند مبارزه كنند و آنها عبارتند از: استعمار، استثمار، استعبا، استكبار، با اين چهار ماده اگر بتوانند مبارزه كنند مي توانند عز اسلام و عز مسلمين و عز خودشان را من جميع الجهات فراهم آورند.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته